در فصل نخست، ضمن داستانى از دوران جنینى شیخ، به یکى از کرامتهاى او اشاره شده است.
منزل شیخ رجبعلى خیاط بسیار محقر و ساده بود و احتیاج به تعمیر و بازسازى داشت. فرزند وى مىگوید: «هر وقت باران مىآمد، باران از سقف منزل ما به کف اتاق مىریخت.»
لباس وى بسیار ساده و تمیز بود. او در پوشیدن لباس هم قصد قربت داشت. او یک بار براى خوشایند دیگران عبا به دوش گرفت اما او را متنبه ساختند.
شیخ مىگوید:
«... شبى دیدم حجاب [نفس و تاریکى باطن] دارم و طبق معمول نمىتوانم حضور پیدا کنم... متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکى از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم. من براى خوشایند او هنگام نماز، عباى خود را به دوش انداختم...»
غذاى شیخ نیز ساده بود. او همچون مقتدایش رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ، هنگام تناول غذا متواضعانه و رو به قبله مىنشست.
نظر شما :