کتاب رویای بیداری نوشتهی نسرین پرک، روایتگر خاطرات شفاهی خانم زینب عارفی همسر شهید مدافع حرم مصطفی عارفی است.
در بخشی از کتاب رویای بیداری میخوانیم:
یک روز آقا مصطفی با سه تن از دوستان بسیجیاش به نامهای جواد کوهساری، محمد اسدی و محمد جاودانی آمدند خانه. دربارهی درگیریهای عراق و سوریه صحبت میکردند. از رفتن میگفتند. قبلا من و آقا مصطفی مفصل دربارهی این موضوع صحبت کرده بودیم. آقا مصطفی مصمم بود به رفتن، اما من هنوز تردید داشتم. آقا مصطفی و دوستانش روی مبلهای داخل هال نشسته بودند و من توی آشپزخانه بودم. سماور را روشن کردم و تا جوش آمدن آب داخل سماور، لیوانها و قندانها را توی سینی چیدم. سینی چای را گذاشتم روی اُپن و خودم رفتم داخل اتاق. در را کمی باز گذاشتم تا صدای آنها را بشنوم.
آقا مصطفی میگفت: «به نظر من ما نباید به عنوان یک نیروی عادی آموزشندیده بریم. نیرویی که فقط بتونه تفنگ دستش بگیره، رفتنش تأثیر چندانی نداره. ما باید اول دورههای آموزشی رو ببینیم، بعد از خود عراقیها نیروی داوطلب جمع کنیم و بهشون آموزش بدیم.»
نظر شما :