زندگینامه شهید علیمردانی
نام: شهید حسن علیمردانی
تولد: 10 فروردین 1322
شهادت : 23 بهمن ماه 1360
مکان شهادت : بستان تنگه چزابه
|
|
برادر عزیز شهید حسن علیمردانی درسال 1323 دریکی از روستاهای شهرستان تربت جام متولد شد و بخاطر نیاز مالی شدید خانواده در 13 سالگی زمانی که هم سنان او مشغول بازی و درس خواندن بودند مجبور می شود برای کمک به خانواده به مشهد آمده و به کارگری مشغول شود ، قبل از پیروزی انقلاب فعالیت وتلاش او درحد اعلای فداکاری بود ، با تقلید از امام خمینی (ره) درتمامی مبارزات شهر مشهد فعالانه و مخلصانه شرکت داشت و این برادر شهید که خود به مفهوم واقعی کلمه مستضعف شده بود و از نظر مادی و فشارهای اقتصادی زندگی اش سخت در مضیقه بود آنگونه که با تمامی عیال وار بودنش بخاطر فقر شدید مجبور بود در یک زیرزمین کوچک و مخروبه زندگی کند وقتی انوار مقدس و دلنشین انقلاب اسلامی آغاز گشت گویی که منجی و گمشده خود رات یافته باشد در راه پیروزی انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید و مصداق عینی و واقعی شد براین گفته جاودانه امام که فرمودند : انقلاب مال توده های محروم است . شهید حسن علیمردانی پس از 22 بهمن انقلاب اسلامی بیدرنگ و بدون هیچگونه چشم داشتی با کمال خلوص نیت و عشق به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و دراین سنگر به حفاظت از دستاوردهای انقلاب مشغول شد تا همزمان با آغاز درگیری های گنبد و کردستان شهید علیمردانی برای یاری دین حق به آن دیار شتافت و این هجرت آغازی گجشت بر طلوع شجاعت و ایمان اسطوره ای که پیدا نموده بود و بعنوان مثال از فداکاری ها و جانبازی هایی که در گنبد در پرتو ایمان و دلیری اش خالق آن بوده باید گفت : او در گنبد هنگام فتح پلی که بدست کفارمنافق بوده نقش بسزائی داشت و می توان گفت عامل نهایی و تعیین کننده بود و شرح این واقعه اینچنین است که او و یارانش در گنبد در حدود منطقه ای بنام یادبود با منافقین و فدائیها درگیر می شود پس چندی در محاصره می افتند که با رشادت و شهامت و هوشیاری خاصی که در نقشه حمله و شکستن محاصره از خود نشان می دهد نه تنها حلقه محاصره سخت دشمن شکسته و آنان را تارو مار می کند بلکه پل راهم که از نظر استراتژیکی بسیار مهم بوده با همکاری یارانش به تصرف خود در می آورند .
با آغاز درگیری ها و حوادث کردستان دیگر بار این شهید ایثارگر جامه جهاد می پوشد و عزم هجرت می کند و این باربسوی کردستان می شتابد و درکردستان نیز در تمامی عملیاتی که علیه گروههای محارب انجام می شد بزرگترین نقش را بعهده داشت و با آنکه درس نخوانده بود اما بدلیل شجاعت و بی باکی مثال زدنی که داشت اکثر عملیات را فرماندهی می کرد ، از خصوصیات دائم او این بود که بهنگام فرارسیدن شب نیز ارام نمی گرفت و با بکارانداختن اسلحه کالیبر50 به تنهایی مشغول گشت زدن و نگهبانی می شد . همرزمان و فرماندهانش به او به دیده یک فرد نظامی متقی و مجرب می نگریستند و این همه برای او فقط یک وظیفه به حساب می آمد و آن احساس وظیفه نمودن در پاسداری از ره آوردهای انقلاب اسلامی بود .
شهید علیمردانی گرچه سواد بالایی نداشت اما از فکر و قدرت طراحی و تجزیه و تحلیل بسیار عالی برخورداربود و تکیه گاه همیشگی او برنسل جوان و امید داشتن به آنها و اعتقادش براین بود که این قشر امیدان آینده انقلاب اسلامی اند برهمین اعتقاد و باور بود که مسئولیت آموزش نظامی برادران بسیج و سپاه راپذیرفت و با دلگرمی فراوان در آموزش این امیدان آینده انقلاب همت گماشت.
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی ، شهید علیمردانی از اولین افرادی بود که عازم جبهه نبرد حق علیه باطل گشت . شور و هیجان بیش از حد او در هنگام اعزام به جبهه مثال زدنی و دیدنی بود و همینکه خبر موافقت مسئولین را مبنی بر اعزام خود شنید گویی تمام آمال و آرزوهای ش تحقق یافته است پرا که او تشنه ای بد که به اب می رسید و مشتاقی می نمود برای به فیض لقا الله رسیدن به مهمانی پروردگار گام نهادن از اینرو بیدرنگ عزام جبهها جنوب گشت و دراولین روزهای استقرارش در جبهه به فرماندهی گردان منصوب شد . فتح قله های مرتفع الله اکبر در جبهه جنوب از جمله عملیات و ره آوردهایی بس پر ارزشی بود که حاصل فرمانده بودن اوست در لحظاتی که پیشاپیش رزمندگان اسلام برای فتح ارتفاعات الله اکبر حرکت می کرد خدایش گواه است که چگونه و با چه شهامت ورشادتی به پیش می تاخت و درحالیکه کتفش براثر اصابت تیر سخت مجروح گشته و خون زیادی از وی رفته بود اسلحه آرپی جی 7 را بدست دیگرش گرفته و چند تانک دشمن که در حال فرار بودند به آتش می کشد و بازهم در همین فتح بوده که درحال پیشروی متوجه میدان مین دشمن می گردد و در یک موقعیت خاصی قرار می گیرد و چون بدلیل حساس بودن عملیات فرصت خنثی کردن مینها برایش مقدور نبوده با صدای بلند و با ایمان قلبی به افراد تحت فرماندهی خود می گوید : تمامی این مینها خنثی شده و فاسد است ، توکل بر خدا نموده و از میدان مین عبور کنید و این یکی دیگر از مواردی است که ایمان و اعتقاد قلبی اورا به امداد های غیبی پروردگار و ائمه اطهار به وضوح نشان می دهد و سرانجام تمامی افراد و از جمله خود شهید پیشاپیش دیگران از میدان مین عبور کرده و هیچگونه آسیبی به آنها نمی رسد و بعد از موفقیت و پیروزی درعملیات فتح خود شهید علیمردانی به تنهایی حدود 2هزا رمین از همان جایی که درحین عملیات برای روحیه بخشیدن گفته بود مین هایش خنثی شده خنثی می کند و همه این فداکاریها در حالی است که وی سخت مجروح بوده و مرتب پزشکان به وی توصیه می کرده اند تو باید به بیمارستان بروی و تحت مداوا قرار گیری امام ا و تا پایان عملیات همچنان استقامت و تلاش می کند ، پس از پیروزی در این عملیات برخلاف میل خودش که ماندن در جبهه بود اورا به مشهد می آورند اما بعد از بهبودی نسبی دائما درخواست اعزام مجدد به جبهه را می کند لیکن بعلت مجروح بودن وی از اعزامش جلوگیری می شود .
بعد از 3 ماه که خبر شهادت برادرش را می شنود با تاسف می گوید : برادرم از من سبقت گرفت او شهید شده ،چرا من این لیاقت را نمی یابم که شهید شوم و باز مصرا برای چندمین بار از فرماندهان می خواهد اورا به جبهه اعزام کنند و بالاخره موافقت می شود و این بار اورا به بستان شهری که طریق القدس نام گرفت اعزام می کنند و در تنگه چزابه به فرماندهی گردان منصوب می شود که همین انتصاب ازسوی مسئولین به فرماندهی چزابه با توجه به حساس بودن منطقه از لحاظ نظامی نشانه اطمینان و شناخت از شهامت و ایمان او می باشد.
او آخرین مراحل عمر پربرکت خود را در چزابه می گذراند اما چه گذشتنی گویی که هر روز چون سالی است چراکه او همانند کسی که در فراق قرار گرفته باشد شوقی شتاب آلود در وصال محبوبش تضمامی وجود او را می گداخت و همه چیز را جزاو و جزرضای او هیچ می دانست ، 3 روز قبل از شهادتش مورد اصابت ترکش خمپاره واقع می شود به او می گویند باید به بیمارستان بروی و استراحت کنی اما او می ماند و می گوید اگر من بروم ممکن است در روحیه بعضی تاثیربگذارد و قبول نمی کند اینها همه نشانه هایی است از خلوص و پاکی اعتقاد او به راهی که انتخاب کرده بود و سرانجام این جوانمرد مسلمان درحصار چزابه براثر اصابت تیر از سوی دشمنان خداو دین در قالب مزدوران بعثی به قلب پاک و پرمهرش به شهادت می رسد ، آری که : در مسلخ عشق جز نکورا نکشند ، وقتی گلوله به قلبش اصابت می کند یکی از یارانش به او می گوید در این آخرین لحظات اگر وصیت و یا سفارشی داری به من بگو او می گوید تنها سفارشم این است که مرا از جایم بلند کنی و بطرف کربلا بگیری اورا بلند می کنند و بطرف کربلای حسین (ع) می گیرند و او چند جمله ای با خودش زمزمه می کند گویی که حدیث عشق را که به پایان برده برای سیدالشهداء نیز تکرار می کند ... سرانجام پس از عمری تلاش و خروش خداجویانه علیمردانی علی گونه و مردانه وار همراه قافله شهدا می گردد .
خاطرات دوستان و خانواده :
یکی از دوستان شهید علیمردانی بنام سردار احمدی از بچه های شمال کشور (مازندران ) در جمع کاروان راهیان نور در منطقه عمومی والفجر 8 (اروند رود) وقتی دید کاروان از خراسان است گفت می خواهم خاطره ای از شهدای شما تعریف کنم ، سال 60 که برای طی کردن دوره ای در مشهد بودم با شهید علیمردانی آشنا شدم یادم هست که ایشان بعنوان فرمانده در جبهه معرفی شده بود روز اعزام به راه آهن رفتم هنگام خداحافظی شهید علیمردانی گفت : این دفعه آخر است و برگشتی نیست ، ان شاا... شهید می شوم .
به ایشان گفتم اینهمه جبهه رفتی می خواهم چیزی را برایم بگویی که تاکنون به کسی نگفته ای ؟ و ایشان گفت : ( این مطلب را که می گویم تا وقتی زنده هستم برای کسی تعریف نکن ، در عملیات فتح ارتفاعات الله اکبر وقتی شب بهمراه نیروهایم که قرار بود ارتفاعات را دور بزنیم به میدان مین برخوردیم دیدم هیچکاری نمی توانیم بکنیم و حتی فرصت خنثی کردن مین ها را نداشتیم ، آهسته از نیروها فاصله گرفتم و برگشتم رو به سمت حرم امام رضا(ع) به ایشان متوسل شدم و عرض کردم آقا جان اینها بچه های مشهد هستند ما جزشما کسی نداریم یک آن انگار صدایی میان آسمان و زمین صدا زد فلانی امشب این مین ها عمل نمی کند ، سریع به سمت نیروها رفتم و به آنها گفتم این مینها خنثی شده و معبر برای عبور باز شده سپس خودم در جلو شروع به حرکت کردم و از میدان مین گذشتیم بدون اینکه حتی کوچکترین اتفاقی بیفتد . یادم هست بعد از عملیات دوباره با نیروها در مسیر برگشت به همان میدان مین رسیدیم عده ای از بچه ها گفتند چرا ایستادی و از میدان رد نمی شوی به ایشان گفتم این میدان مین قرار بود دیشب عمل نکند و با عده ای از دوستان مشغول خنثی سازی میدان مین شدم که تعدادی خیلی زیادی از مینها را خنثی کردیم تا توانستیم از آن مسیرعبور کنیم.
کلیدواژهها:
شهید شهید علیمردانی شهید حسن علیمردانی علیمردانی انقلاب اسلامی