معنادرمانی
لوگو تراپی یا معنادرمانی چیست؟
مقدمه
نظریه و روش درمانی ویکتور فرانکل تحت تاثیر تجربه های او در اردوگاه های مرگ نازی بود.
او با مشاهده کسانی که زنده نمیماندند به این نتیجه رسید که نیچه راست گفته است:هرکس برای زندگی کردن چرایی(دلیل) داشته باشد هر چگونه ای را تحمل خواهد کرد. او متوجه شد افرادی که امید داشتند روزی به خانواده خود ملحق خواهند شد، پروژهای داشتند که میخواستند به پایان برسانند یا ایمان قوی داشتند، در مقایسه با کسانی که کل امید خود را از دست داده بودند بیشتر شانس داشتند که زنده بمانند.
فرانکل روش درمانی خود را لوگوتراپی نامید که از کلمه لوگوس ریشه گرفته است.لوگوس میتواند به معنای مطالعه کلمه حرف روح یا خدا باشد.منظور فرانکل معنای خدا است.
فرانکل در مقاسیه خود با فروید و آدلر عقیده داشت که فروید (اراده برای لذت)را ریشه ی انگیزه های انسان می داند و او با لوگوتراپی اراده برای معنا را مد نظر قرار دارد. همچنین فرانکل از کلمه یونانی(نوس)استفاده میکند که به معنای ذهن یا روح است.
معنا درمانگران چگونه کار مى کنند؟
به عقیده فرانکل در روانشناسی سنتی روی سایکودینامیک تمرکز می کنیم سایکودینامیک می گوید که مردم تلاش می کنند تا از تنش روانی (پسیکولوژیک) خود بکاهند.
فرانکل علاوه بر آن می گوید باید به (نودینامیک) فکر کنیم که در آن تنش برای سلامتی الزامی است.مردم تنش حاصل از تلاش برای رسیدن به یک هدف ارزشمند را دوست دارند.شاید موضوع اصلی مورد توجه فرانکل خطر تقلیل گرایی بود.
روانشناسی نیز تقلیل گرایی را تایید می کرد(تقلیل گرایی یعنی همه چیز بعد از تجزیه و تحلیل به فیزیولوژی ختم می شود).فرانکل سعی کرد که رویکرد فیزیولوژیک را با رویکرد معنوی متعادل کند.
اساس روش معنادرمانی چیست؟
اساس روش معنادرمانی نظریه فلسفی اگزیستانسیالیسم یا هستی گرایی است .
اگزیستانسیالیسم فلسفهای است که زندگی را امکان پذیر می کند.
اگزیستانسیالیستها عقیده دارند، انسانها میخواهند زندگی غنی و اصیل داشته باشند، زندگی رضایت بخش و پرباری که شان و کرامت انسانی را در بر بگیرد. آنها میگویند که، برای نیل به این هدف انسانها به یک حداقل نیاز دارند: اکسیژن و مقداری سالم و مفید از اگزیستانسیالیسم!
اگزیستانسیالیسم ها دنبال چه هستند؟
به طور کلی مشکل اگزیستانسیالیسم ها مشکله معنا است. انسانها تشنه ی معنا هستند، تشنه یک جهان منظم که بتوانند آن را درک کنند و برایشان معنا داشته باشد. وقتی متوجه می شوید که دنیا نمیخواهد همکاری کند، وقتی کشف می کنید که، در تلاش برای معنا دادن به دنیا داستان هایی که سرهم کردهاید کارآمدی خود را از دست دادهاند، احساس می کنید که در دنیا غریبه هستید.
اگزیستانسیالیسم از اگزیستانس فرانسوی و از اگزیستنس انگلیسی میآید که به معنای زندگی، هستی، وجود، و بودن است.
بعضی شرایط تاریخی به ایجاد فلسفه اگزیستانسیالیسم منجر شده است. در قرن نوزدهم، انقلابهای صنعتی و علمی به پیشرفت سریع خود ادامه دادند و جامعه به طور فزایندهای سکولار شد. به این ترتیب در نظم اجتماع سنتی، در یک زمان بسیار کوتاه تغییرات ریشهای بوجود آمد. در این دوره مردم به تدریج احساس کردند که تماس شان با نظامهای اعتقادی سنتی قطع شده است. نظامهایی که به آنها کمک کرده بود تا در دنیا و در زندگی (وجود و هستی و بود) معنا پیدا کنند.
در چنین شرایطی ممکن است مردم خودکشی نکنند، اما به مرگ معنوی مبتلا میشوند و این خطر بزرگیست.
مرگ معنوی زمانی روی میدهد که مردم، در مقابل آنچه بیهودگی یا (بیمعنایی زندگی) مینامند، تسلیم شوند. اگزیستانسیالیسم این مسئله را به رسمیت میشناسد و تلاش می کند تا به آن بپردازد.
تعریف اولیه ما از اگزیستانسیالیسم اکنون چنین می شود:
فلسفهای که زندگی اصیل و غنی انسان را، در دنیای بی معنا و پوچ، امکان پذیر می سازد.
اگزیستانسیالیسم به سوالاتی مثل (از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم)می پردازد.
اگزیستانسیالیسم میخواهد به این شعر پاسخ دهد:
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بحر چه بود!