خلاصه کتاب وضعیت آخر
مقدمه
تجربیات و احساساتی که تجربه میکنیم، حتی در اولین سالهای کودکیمان میتواند ما را از زندگیای که میخواهیم باز دارد. پس باید بفهمید که چگونه میتوانید کنترل احساسات خود را در دست بگیرید و از گذشته رها شوید، تا آیندهای سالم و شاد داشته باشید.
اگر به دنبال کتابی هستید که به بررسی این موضوع بپردازد که چرا باورهای عمیقی در مورد خود و دیگران ایجاد کردهایم و به تکرار اشتباهات ادامه میدهیم، احتمالاً از خواندن کتاب وضعیت آخر لذت خواهید برد.
کتاب وضعیت آخر نوشته تام هریس، یک راهنمای ارزشمند است، برای درک اینکه چگونه تجربیات و خاطرات گذشته بر زندگیمان در زمان حال تأثیر میگذارند.
توماس هریس به عنوان یک روانپزشک به دنبال راههایی برای فراتر رفتن از نتایج محدود و فرآیندهای آهسته درگیر در روانپزشکی متعارف بود. او میخواست راهحلی منحصر به فرد، در دسترس و مقرون به صرفه را برای حل مشکلات زندگی به مردم ارائه دهد.
روش تحلیل رفتار متقابل (TA)، که توسط اریک برن ارائه شد، نشان داد که میتواند این راه حل باشد. تحلیل رفتار متقابل یک مدل روان درمانی است که مبتنی بر این ایده است که بزرگسالان همیشه بقایایی از تجربیات شدید دوران کودکی را حمل میکنند.
درواقع تحلیل رفتار متقابل، روشی برای درک چگونگی عملکرد ذهن، چرایی انجام کاری که انجام میدهیم و این که چگونه میتوانیم در صورت تمایل از انجام کاری که نمیخواهیم انجام بدهیم دست برداریم، است.
وضعیت آخر کتابی است که برای افراد عادی نوشته شده تا رویکردهای تحلیل رفتار متقابل را بهتر درک کنند و این استراتژیها را در زندگی خود به کار گیرند. این کتاب، پس از کتاب بازی های اریک برن، با این هدف که اصطلاحات کمتری داشته باشد و برای عموم قابل دسترس باشد، نوشته شده است.
ساده بودن متن باعث شده این کتاب به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شود و با فروش بیش از ۱۵ میلیون نسخه به پرفروشترین کتاب کلاسیک تبدیل شود که زندگی میلیونها نفر را تغییر داده است.
کتاب وضعیت آخر در مورد این موضوع صحبت میکند که هر انسانی دارای سه حالت شخصیتی (کودک، بالغ، والد) است که همه آنها با یکدیگر تعامل دارند تا وظایف خاصی را انجام دهند و تصمیمات روزمره را بگیرند.
با این که بیش از ۵۰ سال از چاپ کتاب وضعیت آخر میگذرد، این کتاب همچنان یک راهنمای عالی برای درک رفتار خود، رفتار بین فردی خود و یافتن و حفظ نگرش «من خوبم-تو خوبی» در زندگی است.
معرفی سه حالت شکل دهنده ساختار شخصیت
فرض تحلیل رفتار متقابل بر این است که سه حالت قابل تشخیص در هر یک از ما وجود دارد که برای پردازش اطلاعات و پاسخ به محرکهای اطراف از آنها استفاده میکنیم. اینها والد، بالغ و کودک هستند.
والد درون
والد مجموعهای از تمام چیزهایی است که کودک در سالهای اولیه زندگی خود ثبت کرده است. تمام قوانین، توصیهها و محدودیتها متعلق به والد است.
هریس میگوید از آنجایی که زندگی فرزندان به والدین وابستگی دارد، هر چیزی که آنها بگویند به عنوان چیزی “درست” در نهاد فرد ثبت میشود.
اگر والدین در قوانین خود بسیار سختگیرانه عمل کنند، در آینده ممکن است برای ساختار بالغ سختتر باشد که این قوانین را زیر سوال ببرد و آنها را کنار بگذارد. در عین حال اگر والدین در رفتار خود دچار تناقض باشند، ممکن است باعث شوند، کودک تا حدی جلوی والد خود را بگیرد که ضعیف یا تکهتکه شود.
کودک درون
از آنجایی که کودک در سالهای اولیهاش هیچ حرفی نمیزند، بیشتر خاطراتش به صورت احساسات است. در ساختار کودک، فرد تجربیات درونی خود را از هر چیزی که دیده، احساس، شنیده و درک کرده است، ثبت کرده است. کودک وابسته به مادرش است و همیشه به دنبال نشانههایی از تایید یا عدم تایید او است. کودک راهی ندارد که بفهمد چه چیزی باعث تایید یا عدم تایید او میشود.
بالغ درون
وقتی فرد به دنبال پاسخی برای خودش است، بالغ رشد میکند. او متوجه میشود که دادههای متفاوتی از آنچه توسط والدین آموزش داده میشود و آنچه توسط کودک احساس میشود، وجود دارد.
بالغ متفاوت از والد است. بالغ به روشی تقلیدی قضاوت نمیکند و به دنبال اجرای مجموعهای از استانداردهای تعیین شده نمیباشد، و در مقابل کودک قرار میگیرد، که تمایل دارد بر اساس تفکر پیشمنطقی و ادراک ضعیف یا تحریف شده واکنشهای ناگهانی نشان دهد. بالغ این قدرت را دارد که کودک را بررسی کند تا ببیند آیا این احساسات برای زمان حال مناسب است یا نه؟ یا اینکه دیگر به او کمک نمیکند و صرفاً پاسخی به دادههای قدیمی والد است.
چهار موقعیت زندگی
هریس ادعا میکند که تحلیل رفتار متقابل چهار موقعیت زندگی زیر را با توجه به خود و دیگران میسازد:
۱. من خوب نیستم، تو خوب هستی
پیش فرض همه بچههاست. کودک خیلی زود به این نتیجه میرسد که “من خوب نیستم”، و پدر و مادرش که تامین کننده همه نیازهای زندگی او هستند، باید خوب باشند.
۲. من خوب نیستم، تو خوب نیستی
اگر والدین به خصوص مادر با کودک سرد برخورد کنند، او را نوازش نکنند یا پرخاشگرانه با او برخورد کنند، این حالت به وجود میآید. بزرگسالی که در این موقعیت قفل شوند، نوازش و ارتباط عاطفی را از هر کس دیگری در زندگی رد میکند. این باعث اعتماد به نفس پایین در فرد میشود.
۳. من خوبم، تو خوب نیستی
فرزندان والدین بدسرپرست، وقتی که زخمهای خود را بهبود میدهند، در صورتی که خودشان را خوب ببینند، اما والدین و بعداً دنیا را خوب ندانند، میتوانند به این موضع جنایی روی بیاورند که همه بد هستند به جز خودشان.
۴.من خوبم، تو خوب هستی
این تنها موضع آگاهانه است و مبتنی بر تصمیمی است که میگیریم.
ساختار بالغ است که اعتبار دادههای والد را آزمایش میکند و دادههای کودک را بهروزرسانی میکند تا بیان عاطفی را متعادل کند، بنابراین به سمت باور من خوبم-تو خوبی حرکت میکند.
تاثیر چهار موقعیت در زندگی واقعی
تحقیقات زیادی در مورد چگونگی ظهور هر یک از این موقعیتهای زندگی در شخصیت افراد ناشی از تجارب کودکی و اینکه چگونه این موضوع بر تفکر و رفتار آنها در زندگی بزرگسالی تأثیر میگذارد، انجام شده است.
به عنوان مثال، “من خوب نیستم – تو خوب هستی” ممکن است به این علت ایجاد شود که فرد در کودکی مورد تمسخر قرار گرفته است. در نتیجه، چنین افرادی عزت نفس پایینی دارند، احساس ناتوانی میکنند و دیگران را مقدم بر خود قرار میدهند تا محرک «راضی کردن دیگران» خود را برآورده کنند.
یکی دیگر از موقعیتهای رایج “من خوبم – تو خوب نیستی” است. در اینجا، فرد نسبت به اطرافیانشان احساس برتری دارد. افراد در این موقعیت به طور گزینشی ابعادی را انتخاب میکنند که در آنها احساس برتری میکنند و به طور نسبی درباره آنها لاف میزنند تا محدودیت دیگران را برجسته کنند.
از سوی دیگر، ابعادی را که دیگران ممکن است در آن بهتر عمل کنند را بیاهمیت جلوه میدهند. افرادی که در موقعیتهای قدرت قرار دارند مانند مدیران، والدین و شخصیتهای معتبر، بهراحتی میتوانند در این دام بیفتند.
موقعیت “من خوبم – تو خوب نیستی” چالشی برای یادگیری و توسعه ایجاد میکند. یکی از نتایج طبیعی این موقعیت زندگی این است که میل دائمی برای خودنمایی و تحمیل برتری وجود دارد.
افراد در این موقعیت اگر متوجه شوند، شخص دیگری در کاری بهتر است، ارزیابیهای مقایسهای انجام میدهند و تلاش میکنند راههایی پیدا کنند تا نشان دهند از سطح برابری از دستاوردها برخوردارند یا راههایی برای کاهش ارزش دیگران پیدا میکنند.
اما وقتی فرد در موقعیت “من خوبم، تو خوب هستی” قرار داشته باشد، نیازی به ارزیابی مقایسهای، احساس برتری نسبت به دیگران، و نیازی به عیب یابی در دیگران ندارد.
افراد در این موقعیت به سرعت دستاوردها، دیدگاهها و استدلالهای دیگران را میپذیرند. در عین حال، آنها با خودشان هم راحت هستند و تمایل دائمیبرای پیشرفت و تبدیل شدن به نسخه بهتری از خود را دارند.
این چهار موقعیت را میتوان در زندگی و درتعامل با دیگران به کار گرفت. در تعامل با دیگران، دانستن اینکه دو طرف در کدام چارچوب قرار دارند به شما کمک خواهد کرد.
به عنوان مثال دو فرد در موقعیت های”من خوبم – تو خوب نیستی” به همراه “من خوب نیستم – تو خوب هستی” میتوانند به خوبی با یکدیگر تطابق داشته باشند.
با این حال، زمانی که موقعیتها مناسب نباشد، مانند اینکه هر دو نفر در موقعیت «من خوبم – تو خوب نیستی» قرار داشته باشند، درگیری و سردرگمی ایجاد میشود. علاوه بر این، درک موقعیتهای دیگران میتواند به درک پیشگیرانه رفتارهای آنها کمک کند.
علاوه بر درک موقعیت، تشخیص این که خودتان یا فرد مقابل با کدام وجه ساختار شخصیتی (والد، کودک، بالغ) به موقعیتها پاسخ میدهید بسیار مهم است.
توماس هریس توضیح میدهد که نشانههای والد و کودک چیست. والد، قضاوت کننده و عیب جو به نظر میرسند و کودک، تکانشی و احساسی برخورد میکند.
تنها بالغ است که به ما فرصت تغییر و توسعه را میدهد. پس باید تا جای ممکن بالغ خود را تقویت کنیم.
تقویت بالغ (و غلبه بر کودک و والد درونی)
وقتی هیچ ایدهای از بالغ، کودک و والد درونی خود نداریم، نتیجه یک “بالغ آلوده” است که اغلب به رفتارهای غیر استاندارد متوسل میشود که هیچ سودی برای ما و افراد اطراف مان ندارد.
چند راه برای تقویت وجه بالغ وجود دارد:
- یاد بگیرید زمانی که در ساختار والد یا کودک گیر افتاده اید، سیگنالها را بخوانید.
- از ارائه پاسخهای خودکار و قدیمی والد و کودک خودداری کنید.
- با مکث کردن به بالغ فرصت دهید تا فعال شود.
- دادههای والد و کودک را زیر سؤال ببرید: از خود بپرسید که آیا دادههای قدیمیتان درست است؟ آیا آنها پاسخهای مناسبی هستند؟ و آیا به شما کمک میکنند؟ خود فرآیند پرسش کردن، بالغ را وارد عمل میکند.
- هرچه بیشتر با محتوای والد و کودک آشنا شوید، بیشتر میتوانید آنها را از بالغتان جدا کنید.
- و هر چه بیشتر این سه را از هم جدا کنید، بالغ خود را بیشتر رشد و تقویت میکنید.
- برای روابط موثر یاد بگیرید که (والد، کودک، بالغ) را در دیگران ببینید. این معادل افزایش هوش هیجانی است.
من خوب هستم - شما خوب هستید
نویسنده: توماس هریس
مترجم: اسماعیل فصیح
ناشر: فرهنگ نشر نو