آیا موفقیت منجر به شادکامی میشه یا شادکامی منجر به موفقیت میشه ؟
برای پاسخ به این سوال به بررسی مطالعه بوهم و لیوبومیرسکی در سال 2008 میپردازیم:
تحقیقات تجربی رابطه بین شادکامی و موفقیت شغلی را نشان می دهد. برای مثال، افراد شاد درآمد بیشتری دریافت میکنند، عملکرد بهتری از خود نشان میدهند و توسط ارزیابیکنندگان نظر مطلوبتری نسبت به همتایان کمتر شاد خود دریافت میکنند. محققان فرض کرده اند که موفقیت منجر به شادی می شود، اما بوهم و لیوبومیرسکی تحقیقات مربوطه را در سال 2008 بررسی کردند و استدلال کردند که فرضیه جایگزین که "شادی باعث موفقیت می شود" ممکن است به همان اندازه قابل قبول باشد.
سخت کار کنید، موفق شوید و آنگاه خوشحال خواهید شد. این فرمولی است که به طور مستقیم و غیرمستقیم به نسلهای متوالی از جوانانی که امیدوارند به آرزوهایشان برسند آموزش داده شده است. با این حال، این فرمول ممکن است شکست بخورد. مانند عموم مردم، بسیاری از محققان فرض کرده اند که رسیدن به معیارهای معینی از موفقیت باعث شادی فرد می شود. در سال 2008، بوهم و لیوبومیرسکی مطالعات مربوطه را بررسی کردند و پیشنهاد کردند که فرضیه جایگزین که شادی باعث موفقیت می شود ممکن است به همان اندازه قابل قبول باشد.
پس به بررسی دقیق تر این مطالعه می پردازیم :
یک فرد شادکام را به عنوان فردی تعریف می کنیم که اغلب احساسات مثبتی مانند شادی، خوشبینی و رضایت را تجربه می کند (بوهم و لیوبومیرسکی، 2008). در این مطالعه بر روی احساسات مثبت یا مؤلفه تأثیر مثبت رفاه ذهنی تمرکز می کنیم زیرا تجربه احساسات مثبت مکرر با شدت خفیف تا متوسط، نشانه شادکامی است.
عواطف مثبت همچنین ممکن است نشان دهند که زندگی یک فرد به خوبی پیش می رود و فرد منابع کافی را دارد، هیچ تهدید برجسته ای ندارد و اهداف شخصی برآورده می شود.در چنین شرایطی، فردریکسون (1998، 2001) استدلال میکند که افراد به خوبی آماده هستند تا منابع فکری، اجتماعی و فیزیکی را برای تقویت مهارتها و تواناییها، گسترش دوستیها و استراحت برای تجدید انرژی که ممکن است احضار و استفاده شود، "گسترش و ایجاد" کنند. و در زمان مورد نیاز، احساسات مثبت ممکن است در خدمت یک هدف انتقادی و انطباقی باشد که فرد را تشویق می کند تا در زمینه های مختلف تلاش کند و برای چالش های آینده آماده شود.
افرادی که به طور مکرر احساسات مثبت را تجربه می کنند، مجهز و آماده برای پیگیری مهارت ها و اهداف جدید، در موقعیت های مناسب برای موفقیت هستند.
ما در این مطالعه به دنبال نشان دادن این هستیم که افراد شاد نسبت به همسالان کمتر شاد خود از موفقیت بیشتری برخوردار هستند و این موفقیت توسط تجربه احساسات مثبت ایجاد میشود. ما به طور خاص بر موفقیت در محل کار (یا روی نتایجی که ممکن است مرتبط با موفقیت شغلی مانند کار گروهی باشد) تمرکز می کنیم، زیرا بیشتر بزرگسالان بخش بزرگی از روزهای خود را صرف فعالیت های مرتبط با کار می کنند.
ما سه نوع تحقیق را برای تقویت استدلال خود در نظر می گیریم: مقطعی، طولی و تجربی.
شواهد مقطعی می تواند به ما در تعیین اینکه آیا افراد شاد به احتمال زیاد در رفتارهای موفق در محل کار شرکت می کنند و در حرفه خود موفق تر می شوند یا خیر کمک کند. شواهد طولی می توانند به این سوال پاسخ دهند که آیا شادی مقدم بر موفقیت شغلی است یا خیر. در نهایت، شواهد تجربی می توانند جهت علیت را روشن کنند و مشخص کنند که آیا شادی به موفقیت منجر می شود یا خیر. بررسی به روز شده زیر از تحقیقات گذشته و جدید به دنبال پاسخ به هر یک از این سؤالات است.
شواهد مقطعی: آیا افراد شاد رفتارهای موفقیت آمیزی دارند و آیا در محل کار موفق تر هستند؟
در بررسی گسترده ما از ادبیات مقطعی، شواهد حاکی از آن است که افرادی که عاطفه مثبت بیشتری را تجربه می کنند از نتایج بهتری در محل کار نسبت به همسالان کمتر شاد خود برخوردار می شوند. برای شروع، یک ادبیات گسترده و قوی نشان می دهد که افراد شاد نسبت به افراد ناراضی از شغل خود رضایت بیشتری دارند
راه دیگری برای سنجش اینکه آیا عملکرد افراد شاد نسبت به همسالان کمتر شادشان برتری دارد یا خیر این است که بررسی کنیم که آیا ارزیابی های نسبتاً مطلوب تری از مردان، همکاران و زیردستان خود دریافت می کنند یا خیر. . تحقیقات مختلفی در این خصوص انجام شدهاست. به عنوان مثال، سرپرستان، کارکنان شاد را در مقابل با ناراضی، نسبتاً مطلوبتر قضاوت میکنند، مدیران فروش که گزارش مثبت بالایی دارند، بر فروشندگانی که عملکرد بالایی دارند تمرکز می کنند و بازیکنان کریکت خوشحال عملکرد برتری را در طول بازی نشان می دهند. در یک مطالعه، دستیاران ساکن خوابگاه کالج با سطوح عاطفه مثبت بالاتر در مقابل پایین تر، توسط ساکنان لیسانس خود موثرتر ارزیابی شدند. در مطالعه دیگری، دانشجویان شاد کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی نسبت به دانشجویان ناراضی، رتبهبندی عملکرد بهتری را از ارزیابیکنندگان دانشکده دریافت کردند. مدیران با عاطفه مثبت بالا استرالیایی، نیز در صورت گزارش توسط ناظران خود به طور مطلوب تری ارزیابی می شدند.
در مجموع، ادبیات مقطعی نشان میدهد که افراد شاد عملکرد بهتری نسبت به همکاران غیرشاد خود دارند.
دانشجویان کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی که رتبه های عملکرد بهتری دریافت کردند، همچنین مهارت های بین فردی ماهرانه و پتانسیل مدیریتی بیشتری را از خود نشان دادند. مدیران شاد استرالیایی که ارزیابی های برتر را از سرپرستان خود دریافت کردند، عملکرد بهتری را در وظایف مرتبط با کار مانند پیروی از رویه های سازمانی و مدیریت موثر منابع نشان دادند. مطالعه مقطعی دیگری نشان داد که نمایندگان فروش با چشم انداز مثبت 37 درصد بیشتر از همکاران کمتر مثبت خود، بیمه نامه های عمر می فروشند.
یک متاآنالیز مطالعات روانشناسی ورزشی نیز اندازه اثر متوسطی را بین خلق مثبت (احساس شادی، سرزنده و هوشیاری) و عملکرد ورزشی نشان داد.
بنابراین، وجود احساسات مثبت ممکن است باعث مارپیچهای رو به بالا به سمت بهبود رفاه شود و به موجب آن افراد شاد در محیط کار رفتارهای اجتماعی را انجام میدهند، بنابراین آنها همچنان شادتر میشوند و رفتارهای اجتماعیتر را انجام میدهند.
کارگران شاد همچنین بیشتر در مشاغل خود سرمایه گذاری می کنند و درگیر می شوند یعنی درگیر کاری بالاتری دارند. رفتارهای مختلف کناره گیری مانند فرسودگی شغلی، غیبت، و ترک کار که می تواند به عنوان معکوس درگیری کاری تعبیر شود، با سطوح بالای عاطفه مثبت همبستگی منفی دارد. نسبت به همکاران کمتر شاد، کارگران شاد کمتر احتمال دارد فرسودگی شغلی را تجربه کنند و از خستگی عاطفی رنج می برند. با این حال، زمانی که کارگران از شغل خود ناراضی هستند، آنهایی که دارای عاطفه مثبت بالا هستند، گزارش می دهند که بیشتر به ترک کار فکر می کنند و فعالانه به دنبال شغل جدید می گردند تا همتایان با عاطفه مثبت کم. این ممکن است با موفقیت شغلی سازگار باشد، زیرا افرادی که از موقعیت فعلی خود راضی نیستند، اگر میخواهند موفق شوند، بهتر است به دنبال شغل جدید در جای دیگری باشند. افراد با عاطفه مثبت بالا نیز در مقابله با تغییرات سازمانی بهتر هستند و بسیار متعهدتر به محل کار خود هستند، نسبت به کسانی که تمایل به تجربه عاطفه مثبت کم دارند.
مدیران شاد در مقایسه با مدیران کمتر خوشحال، از سرپرستان خود قدردانی و ستایش بیشتری دریافت می کنند. شواهد مقطعی همچنین نشان می دهد که نگرش خوش بینانه کارگران نسبت به خود به طور مثبت و مستقیم بر درآمد آنها تأثیر می گذارد. علاوه بر این، یک همبستگی کلی کوچک بین شادی و درآمد وجود دارد که شادکامی با درآمد بیشتر از تحصیلات همبستگی دارد. در واقع، شادی و درآمد پشت سر هم افزایش مییابند.
این نظریه مطرح شده است که درآمد ممکن است با اجازه دادن به افراد برای برآوردن برخی نیازهای اساسی مانند تغذیه، پوشاک و مسکن، رفاه را تسهیل کند. با این حال، در سطوح بالاتر درآمد، به نظر می رسد که رابطه بین شادی و درآمد توسط عوامل دیگری مانند تمایلات فردی، انتظارات و مقایسه های اجتماعی تعدیل می شود. اساساً، پول می تواند خوشبختی بخرد، اما فقط تا حدی. همچنین، افزایش درآمد بهویژه برای دستمزدهای پایینتر تأثیرگذار است، زیرا وضعیت زندگی آنها میتواند با منابع مالی بیشتر به طور قابل توجهی بهبود یابد.
در واقع، مدیران عامل و تیم های مدیریتی خوشحال، همکاری بیشتر و تضاد کمتری را نسبت به همتایان کمتر خوشحال خود تجربه می کنند. اعضای چنین تیم هایی نیز از روابط گروهی رضایت بیشتری دارند و خود را دارای نفوذ شخصی بیشتری بر تیم می دانند.
فراتر از ارزیابی های مطلوب سرپرست و روابط گروهی بهتر، افرادی که دارای عاطفه نسبتاً مثبت هستند توسط دوستان و آشنایان خود بیشتر دوست داشتنی هستند.
در یکی از مطالعاتی که اغلب ذکر شده است، زنانی که احساسات مثبت واقعی بیشتری را در عکسهای آلبوم خود نشان میدادند، نسبت به همتایان خود که ظاهر کمتر شادی داشتند، گرمتر، شادتر، خوشنشینتر و اجتماعیتر ارزیابی شدند. علاوه بر این، داوران به عکسهایی از آلبوم امتیاز میدهند که تمایل داشته باشند به آنها اعتماد کنند و میخواهند با زنانی که احساسات مثبت واقعی را از طریق لبخندشان ابراز میکنند، تعامل بیشتری داشته باشند. در مطالعه دیگری، از محققان در یک کنفرانس عکس گرفته شد، و کسانی که در عکسهایشان شاد به نظر میرسند نیز بهعنوان جذابتر، رقابتکنندهتر، قابل اعتمادتر و دوستداشتنیتر ارزیابی شدند. به طور کلی، افراد شاد در میان همسالان خود محبوبتر هستند و جایگاه بالاتری نسبت به افراد ناراضی دارند.
به طور خلاصه، داده های همبستگی همچنان نشان می دهد که شادی با موفقیت شغلی ارتباط قوی دارد. افراد شاد نه تنها در مقایسه با همسالان کمتر شاد خود از شغل خود رضایت بیشتری دارند، بلکه احتمال بیشتری دارد که عملکرد شغلی برتر، تعهد به شغل خود و اجتماعی بودن را در محیط کار نشان دهند. کارمندانی که احساسات مثبت بیشتری را تجربه میکنند، ارزیابیهای سرپرست مطلوبتر، درآمد بالاتر و حمایت اجتماعی بهتری نسبت به کارکنان کمتر شاد دریافت میکنند. همه این نتایج منابع فراوانی را تشکیل می دهند که کارکنان خوشحال ممکن است در صورت نیاز از آنها استفاده کنند و ممکن است به آنها کمک کنند تا در وظایف حرفه ای روزانه خود بهتر عمل کنند.
شواهد طولی: آیا شادی بر موفقیت در محل کار مقدم است؟
تحقیقات طولی شواهد بیشتری را ارائه می دهد. اگر شادی مقدم بر موفقیت شغلی باشد، آنگاه محققان می توانند اطمینان بیشتری داشته باشند که تخم مرغ (خوشبختی) مقدم بر مرغ (موفقیت) است.
تحقیقات طولی نشان می دهد که هر چه افراد شادتر باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که شغل بعدی را با موفقیت پیدا کنند. این ممکن است تا حدی با انگیزه بیشتر افراد شاد برای سرمایه گذاری در زمان و تلاش، و همچنین غلبه بر موانع پیش رو، در تعقیب اهداف توضیح داده شود. عاطفه مثبت اولیه با شدت جستجوی شغلی بیشتر مرتبط است، یعنی پر کردن درخواست های شغلی بیشتر و جستجوی بیشتر برای فرصت های شغلی آنلاین. افراد شاد همچنین کمتر کارهایشان را به تعویق می اندازند و با برنامه ریزی فعالیت ها از قبل در جستجوی شغل هستند.
شواهد تجربی: آیا شادی منجر به موفقیت در محل کار می شود؟
مطالعات تجربی شواهد بیشتری ارائه میکنند که شادی منجر به موفقیت میشود. مطالعات خوب طراحی شده شامل گروه های مقایسه احساسات مثبت (یا شاد)، خنثی و منفی به محققان کمک می کند تا نقش عاطفه را در نتایج مرتبط با موفقیت ارزیابی کنند. چنین آزمایشهایی همچنین میتوانند به طور مؤثرتری متغیرهای سوم، مانند اثرات خودگزینی را که ممکن است در تحقیقات مقطعی و طولی ذاتی باشند، جدا کنند. بر اساس شواهد تجربی، شادی ممکن است مزیتی را در زمانی که کارگزاران به میز مذاکره میرسند، ایجاد کند. بسیاری از معاملات تجاری شامل تطبیق نیازها و اهداف رقیب هستند، مانند زمانی که خریدار و فروشنده تلاش می کنند بر سر قیمت به توافق برسند، دو کسب و کار با هم ادغام می شوند، یا یک کارمند از شرکتش درخواست افزایش حقوق می کند. احساسات مثبت ممکن است یک قاشق شکر باشد که مذاکرات را دلپذیرتر و موفق تر می کند.
در یک مطالعه، به شرکتکنندگانی که به صورت دوتایی جفت شده بودند، دستور داده شد که در یک مذاکره شبیهسازی شده بین دو شرکت شرکت کنند که هر یک از شرکتکنندگان به سود هر چه بیشتر برای شرکت مربوطه خود هدایت میشدند. شرکت کنندگانی که به طور تصادفی به یک دستکاری احساسات مثبت (مثل دریافت هدیه) اختصاص داده شدند، رفتار مشاجره آمیزی کمتری از خود نشان دادند، همکاری بیشتری داشتند و بهتر از شرکت کنندگانی که چنین دستکاری دریافت نکردند، قادر به یافتن راه حل های سودمندتر بودند. مطالعه بعدی با پروتکل مشابه این نتایج را تکرار کرد.
در این مطالعه، شرکت کنندگان به عنوان فروشنده لوازم خانگی برای مذاکره با یک خریدار فرضی از طریق یک برنامه کامپیوتری هدایت شدند. شرکت کنندگانی که قبل از مذاکره مجدداً برای ایجاد روحیه مثبت به آنها هدیه داده شد (یعنی یک کیسه آب نبات) امتیازات نسبتاً بیشتری گرفتند و راه حل های سودمند دوجانبه پیدا کردند.
افراد شاد بیشتر از همتایان ناراضی خود به شیوه ای مشارکتی و مشارکتی (به جای رقابتی) مذاکره کردند و تمایل بیشتری به مذاکره داشتند.
این چشم انداز مثبت و خوش بینانه ممکن است تا حدودی توضیح دهد که چرا افراد شاد تمایل دارند از استراتژی های مشارکتی در میز مذاکره استفاده کنند. خوش بینی افراد شاد همچنین به افزایش اعتماد به نفس و عملکرد بهتر در کارهای مختلف منجر می شود. برای مثال، نسبت به افرادی که احساسات خنثی را تجربه می کنند، افرادی که برای تجربه احساسات مثبت برانگیخته شده اند، اهداف بالاتری را برای خود تعیین می کنند، در کارهای چالش برانگیز طولانی تر استقامت می کنند، خود را بیشتر قضاوت می کنند، به طور مطلوب، عملکرد خود را قویتر ارزیابی میکنند و نسبت به موفقیت آنها خوشبینتر هستند. قابل توجه است که انتظارات خوشبینانه افراد شاد از موفقیت غیر واقعی نیست - افرادی که برانگیخته می شوند عاطفه مثبت را احساس کنند در واقع عملکرد بهتری دارند - به عنوان مثال، نسبت به کسانی که هنگام تکمیل تکالیف کدنویسی یا انجام وظایف جایگزینی رقم نسبت به افرادی که برانگیخته می شوند تا احساسات خنثی یا منفی را احساس کنند. نسبت به گروههای کنترل هیجان خنثی، افرادی که در گروههای درمان با احساسات مثبت تخصیص داده شدهاند، بهرهوری بیشتری را بدون افت متناسب کیفیت نشان میدهند.
مطابق با شواهد مقطعی و طولی، خوش بینی افراد شاد نه تنها در مورد خودشان صدق می کند، بلکه به اطرافیانشان نیز سرایت می کند. در واقع، افرادی که احساسات مثبت را تجربه می کنند، تمایل دارند به دیگران امتیاز بیشتری بدهند. در مطالعهای که شامل مصاحبههای شغلی ساختگی بود، افرادی که احساس عاطفه مثبت میکردند، به نامزدهای شغلی دارای شرایط مبهم رتبه بالاتری نسبت به کسانی که وادار به احساس عاطفه منفی بودند میدادند . جالب توجه است، افرادی که تحت القای خلق مثبت (در مقابل منفی) قرار می گیرند، به کاندیداهای واجد شرایط بسیار یکسان و نامزدهای فاقد صلاحیت کمتر رتبه می دهند. به نظر می رسد این نتایج نشان می دهد که هنگام استخدام برای یک شغل، افراد شاد احتمالاً نامزدهای واجد شرایط را انتخاب می کنند، نامزدهای فاقد صلاحیت را حذف می کنند و به نامزدهای مبهم فرصت می دهند.
بصورت خلاصه تحقیقات مقطعی، طولی و تجربی به حمایت از این فرضیه ادامه می دهد که شادکامی و خوشبینی مقدم بر موفقیت است و منجر به موفقیت شغلی می شود و شواهد به طور قانع کننده نشان می دهد که شادکامی با موفقیت شغلی مرتبط است و اغلب مقدم بر موفقیت شغلی است و افزایش تجربیات و احساسات مثبت منجر به بهبود نتایج در محل کار می شود.
موفقیت کلید خوشبختی نیست. شادی کلید موفقیت است.
آلبرت شوایتزر