درماندگی آموخته شده چه تبعاتی برای انسان و حیوان دارد؟
برای پاسخ به این سوال به بررسی مطالعه ژنگ هونگ یانگ و همکارانش در سال 2013 می پردازیم :
آیا مگس های سرکه با استرس غیرقابل کنترل کنار می آیند؟
در طیف وسیعی از حیوانات، رویدادهای استرس زا غیرقابل کنترل می توانند شرایطی به نام «درماندگی آموخته شده» را القا کنند. در پستانداران با فعالیت عمومی کم، یادگیری ضعیف، اختلالات خواب و تغذیه، زخم، کاهش وضعیت ایمنی و همچنین با افزایش سروتونین در بخشهایی از مغز همراه است. این مطالعه یک مدل حیوانی افسردگی در انسان در نظر گرفته می شود. در این مقاله ما درماندگی آموختهشده را در مگس سرکه بررسی میکنیم.
درماندگی آموختهشده در علم روانشناسی به شرایطی اشاره میکند که در آن افراد بر طبق تجربیات گذشته (مانند سرکوفتها و ناکامیهای مستمر و طولانی و مداوم) به این نتیجه میرسند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمیدانند. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر میکنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمییابند و موجب انواع مشکلات روحی بخصوص افسردگی و اضطراب میشود. این موضوع نخستینبار توسط مارتین سلیگمن مطرح شد.
درماندگی آموخته شده ابتدا در سگها و بعداً در بسیاری از گونههای دیگر، بهویژه موش، ماهی، سوسک، و حلزون مورد مطالعه قرار گرفت. در یک طرح آزمایشی معمولی، دو گروه از حیوانات ("ارباب" و "یوغ") در معرض شوک حرارتی قرار می گیرند. حیوانات ارباب می توانند با رفتار خود به شوک پایان دهند. حیواناتی که در یوغ قرار گرفته اند، توالی و مقدار شوک حرارتی یکسانی را دریافت می کنند، اما تأثیری بر شروع و مدت آنها ندارند. در این مطالعه هر گروه به مدت 30 ثانیه در معرض گرما قرار میگیرند. پس از آن، عملکرد یادگیری دو گروه در یک محیط آزمایشی مشابه یا متفاوت مقایسه میشود. بر خلاف حیوانات ارباب، آنهایی که از گروه یوغ هستند در این مرحله سعی در فرار از شوک حرارتی ندارند و عموماً غیرفعال هستند.
مگسی که به محض توقف راه رفتن شوک گرما دریافت می کند، برای فرار از گرما انگار که کنترل آن را در دست دارد، راه رفتن را از سر می گیرد. اما مگسی که کنترل گرما را در دست نداشته باشد، میآموزد که رفتارش در کنترل شوک حرارتی تاثیری ندارد و از پاسخ دادن منصرف می شود. در این حالت، مگس به آرامی راه میرود و استراحتهای طولانیتر و مکرر میکند، گویی که «افسرده» است. این کاهش رفتار راه رفتن در ماده ها بیشتر از نرهاست است.
برای مقابله با یک رویداد استرس زا یا خطرناک، یک حیوان در کارنامه رفتاری خود به یک برنامه یا استراتژی مناسب نیاز دارد (مانند اجتناب، فرار). با این حال، اغلب مواقع فوراً نشان نمی دهد که چه رفتاری می تواند درست باشد. در این مورد، حیوان ممکن است چیزی را امتحان کند، رفتاری ایجاد کند و تغییراتی را در وقوع رویدادی که با فعالیت خود منطبق می داند جستجو کند. هنگامی که یک رابطه پیدا کرد، برنامه رفتاری مربوطه را برای استفاده بیشتر با رویدادهای مشابه یاد میگیرد و به تدریج به یک پاسخ تبدیل می شود.
داستانی وجود دارد در مورد اینکه چگونه فیلهای کوچک را در هند تربیت میکنند. فیل کوچک به درختی بسته میشود. سعی میکند خودش را رها کند، ولی از آنجا که به اندازه کافی قوی نیست نمیتواند طناب را شل کند. پس از چندین بار سعی کردن و نتوانستن، فیل شرایط را میپذیرد. بعدها که فیل به اندازه کافی بزرگ و قدرتمند شد نیز سعی نمیکند خودش را رها کند، اگرچه به آسانی میتواند طناب را پاره کند. فیل آموخته است که هرگز به تنهایی نمیتواند خود را آزاد کند بنابراین هرگز سعی نمیکند؛ چرا که فکر میکند آزادی غیر ممکن است.
بررسی رفتارهای حیوانات و انسان همواره یکی از موضوعات مورد علاقه روانشناسان بوده است. درماندگی آموخته شده یکی از جالبترین رفتارهایی است که کشف شده است. درماندگی آموخته شده نه تنها در انسان بلکه در حیوانات هم مشاهده شده است. آقای مارتین سلیگمن، روانشناس آمریکایی با ارائه این نظریه به شهرت جهانی رسید.
آزمایش مارتین سلیگمن چه بود؟
تعدادی سگ برای آزمایش انتخاب شده بودند. آقای سلیگمن برای اینکه تراوشات ذهنیاش را به اثبات برساند، طراحی جالبی انجام داد.
در اینجا فرض کنید سه سگ انتخاب شده بودند.
یک سگ برای کنترل آزمایش و دو سگ دیگر برای اجرای آزمایش.
برای سگ اول اینطور برنامه ریزی شده بود که اگر به طرف دیگر جعبه ای در آن قرار داشت میپرید یا کلید قرمز را میزد، شوک قطع میشد. بنابراین این سگ هرگاه با شوک مواجه میشد، خود را نجات میداد.
برای سگ دوم اما آزمایش به شکلی دیگر طراحی شده بود.
سگ دوم بعد از شوک، به طرف دیگر پرید اما طرف دیگر هم به او شوک وارد شد و حتی با زدن کلید قرمز شوک قطع نمیشد.
بعد از مدتی حتی با وجود اینکه در طرف دیگر شوک قطع شده بود، سگ هیچ تلاشی برای پریدن از به آن طرف نمیکرد. چون گمان میکرد با پریدن به طرف دیگر هم به او شوک وارد خواهد شد.
بنابراین حتی با وجود شوک دادن، روی زمین میخوابید و این شوک را تحمل میکرد. این سگ دیگر هیچ تلاشی از جمله پریدن، دم تکان دادن و واق واق انجام نمیداد. سلیگمن نام این حالت را «درماندگی آموخته شده» گذاشت.
سگها پس از تجربه صدمه کنترل ناپذیر، انگیزه پاسخ دادن را از دست دادند و جای آن را افسردگی و اضطراب گرفت. در آزمایش سلیگمن در مقایسه با یک سگ بی تجربه (درماندگی را تجربه نکرده) سگی که پس از آموزش، شوک برق غیر قابل فرار را تجربه کرده است به زودی از دویدن و زوزه کشیدن باز میایستد و تا زمان قطع شوک بی حرکت میماند. این سگ از مانع عبور نمیکند تا از شوک بگریزد، بلکه چنین به نظر میرسد که تسلیم شده و پذیرای شوک است، با سعی و آموزش این سگها گاهی از روی مانع میپرند و از شوک میگریزند یا از آن اجتناب میکنند، اما در نهایت تسلیم شوک میشوند.
درماندگی آموخته شده چه تبعاتی دارد؟
شاید چندان واضح دیده نشود، اما بسیاری از مشکلات اجتماعی ناشی از درماندگی آموخته شده است.
اعتیاد، ترس از موفقیت و شکست، مشکلات روابط بین زوجها، افسردگی و انواع بیماریهای روانی ناشی از این است که انسان فکر میکند نمیتواند کنترلی بر سرنوشت خود داشته باشد.
برای تست این موضوع، آزمایش درماندگی آموخته شده بر روی تعدادی موش اجرا شد.
به دسته اول که درماندگی آموخته شده داشتند و دسته دوم که این درماندگی را نداشتند، سلولهای سرطانی تزریق شد. مشاهده شده بود که موشهای آزمایشگاهی دسته دوم، در دفع سلولهای سرطانی موفقتر بودند.
در انسان، کسانی که حس میکنند روی زندگیشان کنترل مؤثری ندارند، بدنشان استعداد بیشتری برای بیمار شدن دارد.
آیا درماندگی آموخته شده، همیشه کار میکند؟
مثالهای نقض بسیار زیادی وجود دارد که نشان میدهد در صورت غلبه بر درماندگی آموخته شده، احتمال موفقیت به شدت زیاد میشود.
در حقیقت میزان موفقیت با میزان غلبه بر درماندگی آموخته شده، یک رابطه مستقیم دارد.
آلبرت انیشتین، مریم میرزاخانی، اپرا وینفری، توماس ادیسون، لیونل مسی، آلفرد آدلر و والت دیزنی از جمله کسانی هستند که نه تنها اسیر درماندگی آموخته نشدند، بلکه با غلبه بر آن، از موفقترین افراد تاریخ شدند.
شاید هرکسی جای ادیسون بود و با این جمله مواجه میشد که : «خیلی احمقتر از آنی هستی که بتوانی موفق شوی!» دیگر قید موفقیت را میزد و برای همیشه افسرده میشد، اما ادیسون اسیر چنین تفکری نشد. نمونههای دیگری که در اینجا ذکر شد، هرکدام به نوبه خود در معرض خطر ابتلا به درماندگی آموخته شده بودند که آن را از سر گذراندند.
نتیجه گیری:
بنابراین درماندگی آموخته شده، اگرچه نیرومند است، اما مبارزه با آن امکان پذیر است.